جدول جو
جدول جو

معنی یکی با دو - جستجوی لغت در جدول جو

یکی با دو(یَ / یِ دُ)
یکی به دو.
- یکی با دو کردن، یک و دو کردن. مجادله کردن. جدل کردن. ستهیدن به سخن. با کسی به سخن ستهیدن. محاجه کردن. (یادداشت مؤلف) :
بجز خموشی روی دگر نمی بینم
که نیست با تو یکی با دو کردنم یارا.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکی به دو
تصویر یکی به دو
گفتگوی بی جا و بی معنی، مشاجره، ستیزه کردن
یکی به دو کردن: کنایه از گفتگوی بی جا و بی معنی کردن، مشاجره کردن، ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ بِ دُ)
یکی با دو. نزاع. ستیزه. مجادله. محاجه. مکابره.
- یکی به دو کردن، مشاجرۀ لفظی. گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ دُ)
یک به دو. یکی را دو کردن.
- یک بر دو زدن، یعنی که یکی را دو کردن، چنانکه احول یک چیز را دو می بیند. و نیز در مقام تعریف کسی گویند که در معامله و سودا دستی تمام داشته باشد، یعنی نفع دو چند برمی دارد در سودا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یکی بدو
تصویر یکی بدو
نزاع، مجادله، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکی به دو
تصویر یکی به دو
((~. بِ دُ))
ستیزه، بگو مگو
فرهنگ فارسی معین